قاتل
آن کسی که به پای دار است و دارد آخرین نفسهای زندگی را تجربه میکند، چه قاتل باشد چه بیگناه، بالاخره رفتنی است و ظاهرا" تسلیم رفتار خشن و قربانی قانون است. اما کسی که پایین چوبه دار خوشحال و منتظر به اجرای حکم ایستاده است، ایا زندهای بیگناه است؟
کسی که کینه، قصاص و تلافی را در دل و ذهن خود پرورش میدهد تا جایی که دیگر بدان میبالد و احساس غرور میکند و هنگام اجرای حکم و بالا بردن انسانی دیگر بر بالای دار کف میزند و احساس شادی میکند کسی که قتل محکوم را درمانی برای دردهای خود میخواهد، آیا سالم است؟
چند روز پیش مادری را دیدم که خود طناب چوبه دار را به گردن قاتل فرزندش میاندازد، مادری که سرشار از حس مادری و محبت است، اما اکنون به خشنترین انسان تبدیل میشود. اینجاست که باید شک کرد و گمان برد. شک به انسانیت انسان. به انسان و عملکردهای او در لحظههای متفاوت
خشونت در فرهنگ ما جا خوش کرده است. در فرهنگ ما، بخشش بیغیرتی است. هیچ کس به بازپروری عقیده ندارد. گفته میشود: "که حق من را ضایع کرده است بنابراین او نیز باید حقش ضایع شود".
از کجا باید شروع کرد؟ از بالا و از تغییر حکومت و قانون توسط مردمی ناآگاه، یا از پایین و آموزش مردم توسط نهادهای دولتی که در اختیار نیست؟ چرخهای باطل.
به نظر من اگر قانون رای به حبس ابد میداد، مردم باز مخالف آن بودند، زیرا چنانکه میبینیم بیجه اگرچه به پای دار میرفت اما مورد ضربات چاقو قرار میگیرد. یعنی اجرای حکم توسط دستان خود در فرهنگ مردم مقبولتر از اجرای حکم توسط قانون است. همچنانکه میبینیم مادر یکی از کودکان قربانی شده، خود طناب چوبه دار را را به گردن متهم میاندازد و این به معنای خرید شرف توسط خانواده مقتول جلو چشمان مردم و عملکردی سنتی در ایران است. کف زدن و تشویق برای اجرای اعدام یک شخص قاتل و بیمار روانی توسط توده بیشمار به اصطلاح سالم مردم یک شهر، از لحاظ نگاه به عملکرد اعدام و مرگ و زندگی و مجازات یک انسان، بسی هولناکتر از عمل یک بیمار قاتل بچههاست
تئوری اینکه اعدام میتواند درس عبرتی برای همه قاتلین و تبهکاران باشد، در همان لحظهی اعدام نقش بر آب است، چرا که ما خود خواهان مرگ یک انسان هستیم و کف زدنهای هنگام اعدام تشویقی برای آدم کشی است. فرهنگ و سنت خشونت در همینجا پایههای خود را قویتر و فرزندان جامعهی خود را دوباره آموزش میدهد و هیچ کس نیست که این وسط عمل اعدام را به بوته نقد بکشد. حتی خبرنگاران هنگام خبر رسانی از این فرهنگ مبری نیستند وتنها با مردم همدلی میکنند
مردم، این کلمه که بیشتر اوقات صفت عزیز با آن میآید و واژهی مردمسالاربرگرفته از آن است اما میبینیم که اینجا باید صفت دیگری به آنها نسبت داد
چه باید کرد؟ آیا باید به مردم حق داد؟ یا اینکه به شکل مجرد به قضیه نگاه کرد؟
شاید گفته شود که مرگ یک قاتل چه اهمیتی دارد؟ اما به نظر من این موضوع فراتر از اعدام یک قاتل است. این عمل یک خشونت به تمام معنا است. خشونتی که تبلیغ میشود و نه تنها هیچ تاثیری در جلوگیری از بازتولید این نوع فجایع و تبهکاری را ندارد، بلکه خود مروج آن است. شرایط جامعهای که بیجه را تحویل اجتماع داده است، هیچ تغییری نکرده است، بنابراین در آینده بیجههای دیگری در اشکال متفاوت خواهیم داشت. پس قصاص نه تنها حل مسئله نیست بلکه آموزش غلطی است که پیامدهای بسیار خطرناک اجتماعی و فرهنگی را با خود دارد
بکوشیم که در سایتها و روزنامههای خبری دقیقتر و علمیتر به عمق قضیه نگاه کنیم و سطحینگر و احساسی نباشیم، چراکه آنچه در روزنامهها و سایتهای خبری دیده میشود، تاسف برانگیز است
فرهاد نعمتپور
19.03.05