۱۵.۶.۸۵

این هم از دموکراسی

این هم از دموکراسی
.
نشسته‌ام و به اخبار راجع به جنگ در عراق و افغانستان و لبنان و ... گوش فرامی‌دهم، از تلویزیون دوباره کلمه دموکراسی را چند بار پشت سرهم می‌شنوم و همزمان جسدهای تکه پاره شده و در خون غلطیده می‌بینم. حالم به هم می‌خورد. سرم گیج می‌رود. استفراﻍ. مثل چیزی که فاسد شده باشد. دموکراسی آغشته به خون و گوشت سوخته. بوی مشمئز کننده‌ای دارد که با نزدیک شدن به آن حالت تهوع به آدم دست می‌دهد. بعضی‌ها می‌گویند دموکراسی هنوز به مرحله آخر و یا شکوفایی تکامل خود نرسیده است و هنوز دارد آرام آرام مراحل تکامل خود را طی می‌کند. -- از آن حرف‌ها است -- مثلا" یک روند است. چه می‌شود کرد و باید تحملش کرد و هزینه داد. نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود.-- آن هم چه گنجی -- هزاران تن سلاح و گلوله و هواپیما و تانگ و باروت، اقتصاد وابسته، غول شدن شرکت‌های بین المللی، افزایش فقر، مهاجرت‌های بی‌پایان، افزایس پایگاه‌های نظامی در جهان و...و

آیا دموکراسی فاسد شده است و یا هنوز در مرحله جنین است؟ در معنی دموکراسی مانده‌ام. در دموکراسی امروزه می‌توان مردی را برای ریاست جمهوری انتخاب نمود که بسیار ستیزه جو و جنگ طلب است. بعد از مدتی به دلخواه می‌خواهد به زور نظرات خودش را در جایی دیگر به کرسی بنشاند. اگر آنجا نپذیرفتند، حمله خواهد کرد، لشگر می‌کشد، خراب می‌کند، می‌کشد، زندان می‌کند و بعد همانجا می‌ماند

-- نمی‌دانم چرا همه انسان بودن را در صفات خوب می بینند؟ در صورتی که دروغ، نیرنگ، کینه، رشک، تهمت، منفعت شخصی و ... همه اینها نیز از صفات آدمی است. فلانی واقعا" انسان است. معلوم نیست منظور از آوردن کلمه واقعا" چیست؟ --
آخر او در انتخاباتی آزاد به قدرت رسیده است. اصلا" او زاده دموکراسی است بنابراین قدرتش مشروع است و هر کلمه از دهانش درآید لبریز از سروده‌های دموکراسی است. چقدر خوب است. -- چه مرد نازنینی -- تازه بعضی‌ها ازش ایراد می‌گیرند. اما اشکالی ندارد. دموکراسی است دیگر. آنها هم می‌تواند از این فضای متبرک دموکراسی استفاده کند و درد دل کنند. اما حق ندارند پا را از گلیم دموکراسی فراتر بگذارند وگرنه دندان نشان می‌دهیم

آخر کسی نیست بگوید مرد حسابی -- با عرض معذرت -- دموکراسیی که تو در آن انتخاب شدی خود پر از اشکالات است. و فقط به درد خودت می‌خورد. دموکراسی کشور تو دو رویه دارد. یکیش فضای پر زرق و برق و زندگی مرفهی که از شبکه‌های تلویزیونی عرضه می‌شود، که آنهم معلوم نیست در بطن یا پشت صحنه آن چه می‌گذرد و دوم اینکه برای حفظ منافع کشور خود به همه جا لشگرکشی می‌کنی. -- یعنی چه؟ -- دموکراسی منافع من بدون تو. اگر فقیر هستی و یا در کشورت ظلمی می‌شود چند هواپیما کمک‌های انسان دوستانه می‌فرستم به همراه عده‌ای سرباز -- خیلی ممنون -- انساندوستیم دیگر. شب خوابمان نمی‌گیرد اگر ببینیم مردم دنیا فقیرند و یا کسی بهشان ظلم می‌کند. در اصل به همین خاطر است بهتان حمله می‌کنیم. حمله می‌کنیم که همدیگر را ندرانید. حمله ما عین دموکراسی است. اصلا" امروزه وظیفه دموکراسی یعنی حمله – دست مریزاد – چه کار کنیم دیگر، دلمان می‌سوزد آخر شما عقلتان نمی‌رسد. بزرگی می‌کنیم. حالا اگر در این بزرگواری سیلی هم زدیم به دل نگیرید. پدرانه است. به نفع خودتان است. تا نباشد چوب تر.... ر

لطفا" در رتق و فتق کارهای سیاسی رئیس جمهور شوید! سپس تفویض و دادن قدرت توسط 250 میلیون نفر به یک نفر. آخر ما کار و زندگی داریم. نمی‌شود که همه خود رئیس جمهوری باشند و یا اینکه همه به مسائل سیاسی و مملکت‌داری فکر کنند. همانطور که همه نمی‌توانند هنرمند یا صنعت‌گر ویا معلم باشند، همین. – ای داد بی داد – مهم نیست اگر یک خورده نظراتش با ما فرق می‌کند. اصلا" فرق هم بکند، چه اشکالی دارد؟ همین که دارد مسئولیت سیاسی ما را به انجام می‌رساند خودش کلی است و شاهکار کرده است. فقط سعی کن زیاد از ما مالیات نگیری! اگر دنیا را هم بچاپی اشکالی ندارد
دموکراسی اینجوری است. دلتان می‌خواهد همین است، دلتان نمی‌خواهد باز همین است. آش خالته بخوری....ی
عجب دموکراسیی -- واقعا" که -- واقعا" این دموکراسی کارها را خیلی ساده کرده است. انتخاب یک نفر برای انجام همه کارها و تصمیم گیری‌ها

به نظر من خود انتخابات را باید زیر ذره بین گذاشت. چرا باید نتیجه گرفت که طرز فکر و اخلاقیات فرد انتخاب شده از روش رای گیری (حتی سالم آن) چکیده افکار عمومی است؟ بله، او انتخاب می‌شود چون خوب حرف می‌زند و یا مجری خوبی است و یا اینکه یک نخبه سیاسی است. اما هیچ وقت چنین فردی در مقام تصمیم گیری برای همه نیست. مردم او را انتخاب کرده‌اند که برایشان تصمیم بگیرد. این غیر منطقی است. ایراد است. ضعف است. چرا باید پارلمان 200 یا 300 نفری را نماینده جمعیت 70 میلیونی بدانیم؟ آنهم در تصمیم گیری‌های سیاسی و اخلاقی و قضایی و تصویب قانون اساسی. برای مثال در رقابت‌های تسخیر کرسی‌های پارلمانی در هر شهر چند یا چندین نفر انتخاب می‌شوند. در گیرودار انتخابات یکی تبلیغ می کند که دکتر است و درد ملت را می‌فهمد، آن یکی می‌گوید مهندس است و استاد در بازسازی. یکی را می‌گویند صادق و شریف است و دیگری را می‌گویند که سابقه سیاسی دارد و کلک‌های سیاسی را بلد است و حق را خوب می‌ستاند. آن یکی هم سخنگوی خوبی است و هیچوقت کم نمی‌آورد... در پایان به اکثریت آرا کسانی وارد مجلس می‌شوند اما در واقع روح اراده و تصمیم مردم در این افراد متجلی نیست. و شاید رای آنها با رای اکثریت مردم درباره موضوعی باهم در تضاد باشند و هنگامی که در مجلس درباره آن موضوع رای گیری می‌شود رای فرد انتخاب شده که چیزی مخالف رای مردم است به صندوق پارلمان ریخته می‌شود. اینجاست که باید گفت که سیستم واگذاری قدرت و تصمیم‌گیری (انتخابات پارلمانی) نقض دارد. و نوعی دموکراسی ناقض است

دموکراسی اگرچه پیدا کردنش واقعا" سخت است و نمی‌توان گیرش آورد اما اتفاقی می‌بینمش. ازش سوال می‌کنم

م - لطفا" خودتان را معرفی کنید
د - من اسمم دموکراسی است و به معنی مردم سالاری است. -- یاد آن فیلسوف شکاک افتادم که می‌گفت: جهل را فقط به دلیل اینکه از همه چیز فراوان‌تر است بر مسند قدرت منشانید.-- البته بعضی وقت‌ها مردم پسوندهایی دنبال اسمم می‌آورند مانند دموکراسی غربی و دموکراسی اسلامی و... و
م – تاریخ تولد؟
د – راستش را بخواهید تاریخ دقیق آن را نمی‌دانم اما فیلسوفان یونان برایم اسم انتخاب کرده‌اند. ازش هم بدم نمی‌آید چون از چپ و راست و میانه و دینی و غیره برایم احترام می‌گذارند و هر کس به نفع خود درباره من قلم فرسایی می‌کند و در همه مجالس حرف اول را می‌زنم
م – محل تولد؟
د – نمی‌دانم
-- عجب ناقلایی است. نان به نرخ روز خور است. بدین گونه پاسخ می‌گوید که همه‌جا راهش دهند و خارجی به حساب نیاید. آخر امروزه مرزها، آدم‌ها را از هم جدا می‌کند--د
م - مسئولیت شما در زندگی چیست؟ به نظر شما کجا و کی می‌شود سایه واقعی شما را دید؟
به اطراف خود نیم نگاه‌هایی می‌اندازد. انگار کسی در تعقیب او باشد و یا اینکه نمی‌خواهد غیر از من حرفش را بشنود. -- در تعجبم -- می‌گوید
د – می‌دانید چیست؟ جهان به اشکال گوناگون تقسیم‌بندی شده است و در این تقسیم بندی‌ها هر کسی برای سهم بیشتر به هر کاری دست می‌زند. اضافه بر این هر کس بخواهد از من پذیرایی بکند پدرش درخواهد آمد چون هزینه من بسیار زیاد است. مثلا" اگر مردم بخواهند در کشور در مورد حل مسئله‌ای کوچک تصمیم بگیردند باید آحاد آن ملت مستقیما" در رای گیری دخیل باشند بنابراین برای اخذ هر تصمیمی یک رفراندم لازم است و این هم برای صاحبان قدرت و هم برای ملت خوشایند نیست. صاحبان قدرت بخاطر شتر سواریشان و مردم نیز بخاطر کار و زندگی روزانه‌شان. هم اینکه برای چنین کاری باید پول زیادی صرف شود ( که گفته می‌شود به صرفه نیست). اگر چنین شود، دیگر به سیاستمدار نیازی نخواهیم داشت که برای امور سیاسی مردم تصمیم‌گیری‌ کند بلکه مردم خود در کوچکترین کارها و تصمیم‌گیری‌های سیاسی خود شرکت می‌کنند. آنچه‌می‌ماند اجرای تصمیمات است
-- می‌خواهم بپرسم که به نظر شما هرج و مرج ایجاد نمی‌شود؟ حقوق اقلیت را چگونه باید تامین کرد؟ و سوال‌های دیگر..--
اما دموکراسی رفته است

فرهاد نعمت‌پور
28.08.2006