ایرانی کیست؟
و
ایران به چه سرزمینی اطلاق میشود؟
و
ایران به چه سرزمینی اطلاق میشود؟
تعاریف ایران و ایرانی بودن با در نظر گرفتن پارامترهای تاریخ، محل زندگی، وابستگیهای اقتصادی و منافع مشترک، تحولات سیاسی، نژاد و زبان، حالتهای مختلفی را به خود میگیرد. که در نهایت در ترکیب بندهای فوق میشود تعریفی نوین و جامعی از آن ارائه نمود. چراکه اگر به هر کدام از بندهای فوق به تنهایی مراجعه نماییم دچار تعریفهای نامناسب از ایران و ایرانی بودن و در نهایت به موضعگیریهای سیاسی کوتهنظرانه و غیر دموکراتیک دچار خواهیم شد
--اگر بخواهیم معنای لغوی کلمه ایران را بدون درنظرگرفتن صفات دیگرش تعریف نماییم، ایران به معنی سرزمین آریاییها و یا به سرزمینهایی اطلاق میشود که اقوام آریایی آن را به عنوان محل زندگی خود برگزیدهاند. در این تعریف، سرزمین ایران شامل کشورهای افغانستان، تاجیکستان، شمال هندوستان و کشور ایران کنونی و استانهای کردنشین کشورهای سوریه، عراق و ترکیه، ... میباشد. بنابراین طبق این تعریف یک کرد ترکیه و یا یک افغانی را میشود یک ایرانی به حساب آورد. (لازم به ذکر است که قبل از مهاجرت یا حمله آریاییها به این سرزمین، اقوام بومی دیگری مثل ایلامیها و غیره در این سرزمین زندگی میکردند)
--امپراتوری پرسیا وارث امپراتوری ماد که در واقع از اتحاد اقوام آریایی پدید آمده بودند در سدههای اخیر به ایران تغییر نام پیدا کرد اما زبان فارسی بیشتر مواقع همچنان زبان اداری و درباری باقی ماند و هنگامی که روسای قبایل دیگر در جنگ قدرت برای سلطنت در ایران به قدرت مرکزی دست پیدا کرده و به سلطنت میرسیدند، از زبان فارسی کم و بیش همچون زبان سیاسی استفاده میکردند و مکاتبات اداری با این زبان انجام میگرفت. (مانند سلسله قاجاریه که ترک زبان بودند و یا کریم خان زند که از روسای قبایل لرها به پادشاهی رسیده بود). به عبارتی دیگر زبان فارسی علارغم در راس حکومت بودن اقوام غیر فارس، همچنان قدرت و وجهه سیاسی خود را حفظ نمود و بالاخره زبان فارسی بدون رقیب بسیار جدی و بدون مشکل حادی به زبان سیاسی کشور تبدیل شد. آخرسر رضاشاه پهلوی که پرچمدار مدرنیزاسیون و تمرکزگرایی در ایران شده بود، با برداشت غلطی که از مدرنیزاسیون داشت، قدرتها و امارات منطقهای در اقصا نقاط ایران را نابود کرد و قدرت مرکزی نیرومندی را در ایران بوجود آورد. و تکزبانه بودن، متحدالباس بودن، تک فرهنگی بودن و متمرکز کردن قدرت را پیش شرط پیشرفت ایران میدانست. و او زبان فارسی را که قبلها به زبان سیاسی و اداری کشور بدل شده بود، زبان رسمی و ملی ایران اعلام نمود. بنابراین در آن زمان طبق آخرین تحول در نظام پادشاهی و قانونگذاری، ایرانی بودن با فارسیزبان بودن تقریبا" عجین شد و پارسیزاسیون هم در داخل کشور مانند فرهنگستانها، چاپ کتاب، و ... و هم در وجهه بینالمللی تبلیغ و ترویج شد. طوری که اگر هرجای دنیا از کلمه ایران استفاده میشد فورا" زبان فارسی و پرسیا تداعی شود. و حتی از نظر تاریخی نیز، سلسله هخامنشیان که یکی از امارات ویا امیرنشینهای ایرانزمین بودند را وارثان اصلی ایرانزمین معرفی مینمود و هر چند سال یکبار با برگزاری جشنهای ٢٥٠٠ ساله بر ادعای خود مهر تایید میگذاشت
--اگرچه با سقوط پادشاهی پهلوی که به از بین رفتن ملی گرایی خاص آن منجر شد، اما سایه عملکردهای گذشته آن همچنان باقی ماند و هیچ رویکردی جدی به مسئله ملیتها و یا قومیتها و آزادیهای سیاسی و اداری و فرهنگی آنها نشد، و در انقلاب ٥٧ نیز خیلی سریع زبان رسمی کشور فارسی اعلام شد و همانند رضاشاه جنبشهای ملی به شدت سرکوب شد
--امپراتوری پرسیا وارث امپراتوری ماد که در واقع از اتحاد اقوام آریایی پدید آمده بودند در سدههای اخیر به ایران تغییر نام پیدا کرد اما زبان فارسی بیشتر مواقع همچنان زبان اداری و درباری باقی ماند و هنگامی که روسای قبایل دیگر در جنگ قدرت برای سلطنت در ایران به قدرت مرکزی دست پیدا کرده و به سلطنت میرسیدند، از زبان فارسی کم و بیش همچون زبان سیاسی استفاده میکردند و مکاتبات اداری با این زبان انجام میگرفت. (مانند سلسله قاجاریه که ترک زبان بودند و یا کریم خان زند که از روسای قبایل لرها به پادشاهی رسیده بود). به عبارتی دیگر زبان فارسی علارغم در راس حکومت بودن اقوام غیر فارس، همچنان قدرت و وجهه سیاسی خود را حفظ نمود و بالاخره زبان فارسی بدون رقیب بسیار جدی و بدون مشکل حادی به زبان سیاسی کشور تبدیل شد. آخرسر رضاشاه پهلوی که پرچمدار مدرنیزاسیون و تمرکزگرایی در ایران شده بود، با برداشت غلطی که از مدرنیزاسیون داشت، قدرتها و امارات منطقهای در اقصا نقاط ایران را نابود کرد و قدرت مرکزی نیرومندی را در ایران بوجود آورد. و تکزبانه بودن، متحدالباس بودن، تک فرهنگی بودن و متمرکز کردن قدرت را پیش شرط پیشرفت ایران میدانست. و او زبان فارسی را که قبلها به زبان سیاسی و اداری کشور بدل شده بود، زبان رسمی و ملی ایران اعلام نمود. بنابراین در آن زمان طبق آخرین تحول در نظام پادشاهی و قانونگذاری، ایرانی بودن با فارسیزبان بودن تقریبا" عجین شد و پارسیزاسیون هم در داخل کشور مانند فرهنگستانها، چاپ کتاب، و ... و هم در وجهه بینالمللی تبلیغ و ترویج شد. طوری که اگر هرجای دنیا از کلمه ایران استفاده میشد فورا" زبان فارسی و پرسیا تداعی شود. و حتی از نظر تاریخی نیز، سلسله هخامنشیان که یکی از امارات ویا امیرنشینهای ایرانزمین بودند را وارثان اصلی ایرانزمین معرفی مینمود و هر چند سال یکبار با برگزاری جشنهای ٢٥٠٠ ساله بر ادعای خود مهر تایید میگذاشت
--اگرچه با سقوط پادشاهی پهلوی که به از بین رفتن ملی گرایی خاص آن منجر شد، اما سایه عملکردهای گذشته آن همچنان باقی ماند و هیچ رویکردی جدی به مسئله ملیتها و یا قومیتها و آزادیهای سیاسی و اداری و فرهنگی آنها نشد، و در انقلاب ٥٧ نیز خیلی سریع زبان رسمی کشور فارسی اعلام شد و همانند رضاشاه جنبشهای ملی به شدت سرکوب شد
اکنون هرجا که اسم از ایران برده میشود منظور همان چهارچوب سیاسی است که از زمان پادشاهان قاجاریه بر جای مانده است یعنی همان گربهای که اکنون در نقشه جهان و در سازمان ملل متحد به رسمیت شناخته شدهاست. بنابراین اکنون ایرانی کسی است که پاسپورت ایرانی داشته باشد و یا ثابت کند پدر و مادر او یا اجداد او در این سرزمین به دنیا آمدهاند و یا میزیستهاند. با توجه به این تعریف، مثلا" یک کرد عراق یا یک افغانی نمیتوانند یک ایرانی باشند ( برخلاف تعریف قبل). چراکه پدر و مادر آنها دارای شناسنامههایی با هویت افغانی یا عراقی (تفکیکهای اخیر سیاسی ثبت در سازمان ملل متحد) بودهاند
برداشتها و استنباطهای گوناگون و برحسب آنها موضعگیریهای افراطی متفاوتی از تعاریف فوق میشود کرد. مثلا" میتوان پان ایرانیسم را گسترش داد و بعضی از کشورهای همسایه را بخشهای جداشده ایران بزرگ فرض کرد و خواهان الحاق این کشورها به ایران شد و یا اقوام غیر آریایی را که در ایران کنونی زندگی میکنند را ایرانی به حساب نیاورد و آنها را میهمان نامید و زبان آنها را درجه دو خواند. و یا اینکه اقوام غیر فارس در فکر بازیابی گذشته قومیتی پایمال شده خود و کسب هویت و شهروندی درجه اول خویش به شکل استقلال طلبانه دست به اقداماتی بزنند. (ابراهیم احمد شاعر معاصر کردستان عراق در مصراعی از شعری به نام "من یک کرد هستم" چنین میسراید: «نه ئێرانیم نه ئێراقیم نه تورکێکی شاخستانیم» یعنی «نه ایرانی هستم نه عراقی و نه یک ترک کوهی*». وی در این شعر به منظور مبارزه با وجود ستم ملیتی و رسیدن به حقوق ملیتی خویش حتی از آریایی بودن خویش دست میکشد و ایران را در فارس بودن میپندارد
سویس، کشوری چند ملیتی است که به شیوه کنفدرالی اداره میشود. ٤ زبان در این کشور، زبان رسمی شناخته شده است. این کشور دارای ٢٦ استان میباشد و ممکن است در یک استان دو یا سه زبان تکلم شود. یعنی تقسیم بندی استانی آن بر حسب زبانی نیست. مثلا" در استان گراوبوندن آن رومانیشها، آلمانیبانها و ایتالیاییزبانها زندگی میکنند که هر ملیت و در هر بخش و منطقه با همان زبان خود تکلم میکنند و مدارس آنها نیز با زبان خود آنها میباشد. (اما هر دانشآموز بعد از گذشت چند سال اول تحصیلات، موظف است حداقل یک زبان دیگر رسمی کشور سویس را فراگیرد). حتی در بیشتر مواقع سرتیتر نامههای اداری به سه زبان نوشته میشود و یا اینکه بنابر تشخیص اینکه گیرنده نامه چه کسی است، زبان متن نامه نیز به همان نسبت تغییر خواهد کرد و حتی تنوع زبانی کارمندان و کارکنان در ادارات تمام کشور به گونهای پایهریزی شده است که متصدیان آن اداره باید بتوانند به چند زبان صحبت نمایند تا به مراجعه کنندگان زبانی دیگرخدمات ارائه نمایند و جواب بدهند. در کشور ٧ میلیون نفره سویس تنها ٣٠ هزار نفر به زبان رومانیش صحبت میکنند اما این زبان به عنوان یکی از زبانهای رسمی و ملی کشور شناخته شده است و در مدارس تدریس میشود
واقعیت امر این است که ایران باستان و حتی در مرزبندیهای جدید ایران معاصر، ایران کشوری چند ملیتی است که از اتحاد و همبستگی اقوام ساکن آن با توجه به وابستگیها، تضادها و منافع مشترک اقتصادی با تجربه کردن تاریخی مشترک بوجود آمده است. بنابراین ایرانی بودن نه به زبان و آریایی بودن است، و نه به تقدم یا تاخر تاریخ مهاجرت به این سرزمین است و نه به داشتن بیشترین پیشینه در اکتساب قدرت سیاسی است. یعنی یک کرمانشایی یا یک خوزستانی که زبان فارسی را بلد نباشند نیز یک ایرانی محسوب میشوند. یک زنجانی که تاخر مهاجرت او به ایران زمین دیرتر از قوم ماد یا پارس است نیز یک ایرانی است و یک بلوچی که کمترین دوره تاریخی را در به دست داشتن قدرت سیاسی دارد، نیز یک ایرانی است. بنابراین در تعریف هویت ایرانی بودن باید ویژگیهای ملتها و یا اقوام ساکن را مد نظر داشت و تصور درجه اول یا دوم بودن شهروندی یا زبانی و یا تصور اصالت ایرانیتر بودن قومی بر قومی دیگر را عملا" برای همیشه هم در داخل ایران و هم در وجهه بینالمللی اصلاح نمود و زدود و همزیستی را گسترش داد.
فرها نعمتپور
15.06.2006
--- --- --- --- --- ---
* در ترکیه با دستکاری در دانش زبانشناسی و تاریخ،، کردها را ترک کوهی و زبان کردی را شاخهای از زبان ترکی میپنداشتند