۲۰.۶.۸۵

نگاه


نگاه
سرگردان در کمین
و در ستایش نگاهی دگر
نگاه
آرام می‌سرد
و غبار معلق فضای را
در تعقیب
نگاه
منتظر و سه بعدی
اعماق خود را می‌کاود
ضربه‌های نرم نگاهی
درونت را می‌کاود
و خجولانه و حیران
گمشده خود را می‌جوید

***

تصادم دو نگاه
و حادثه عشق

***

نگاه کوچه
غبار رهگذر عاشق را
در ریه‌های خود
تنفس کرده است.
غربت زردی غروب
بر پیکر کوچه
تن نگاه منتظر را
در بی نهایت دید
غرق تخیل کرده است

***

پرتو عشق
شاید بادی خنک باشد
بر تنی گرم
که لذت تماسی را در تمنا است

***

چشم سیاهی
طراوت لبی
دهانی نیمه باز
و تنفسی گرم
***

نگاه می‌جوشد
نگاه سرگردان
نگاه پرسش
نگاه پاسخ
تلاطم حس وتراوش درون
و
درنوردیدن حسی غریب
بر سرتاسر وجود

11.09.06
فرهاد نعمت‌پور