۳.۹.۹۳

تسخیر


یک شهروند از میان سکوت و آرامش جنگل پشت آرببا میگذرد. باد موهایش را مینوازد. صدای پرندگان، زیبایی طبیعت را دوچندان کرده است. به چشمه کانی اصحاب سبز میرسد. جرعه ای آب مینوشد و آبی به صورتش میزند. نفسی تازه میکند و به کوههای سرسبز و به آسمان مینگرد. آرامش و خاطرهها درونش را تسخیر میکند و …. چقدر زیبا.
***
چند سال بعد شهرداری با بولدوزور و ماشین سنگین سعی میکند تپه را قابل استفاده و زیبا گرداند اما غافل از آن است که در این بلاد هر جا که بشر دخالت کرده، جز نازیبایی چیز دیگری بوجود نیامده است. با جاده کشی به این منطقه باعث شده است ماشینهای دیگر به راحتی از مراتع سرسبز آرببا بالا بروند و آن را تخریب و نیز با آشغال زیاد آن را آلوده کنند. هیچ فکر و تدبیری برای حفظ مراتع و جنگلهای اطراف اندیشیده نشده است. نکته دیگر اینکه با این کار خود، باعث شده اند کشاورزان و صاحبان تاکستانهای اطراف تحریک شوند به فکر ترقی و قطعه بندی زمین خود گردند و جالب اینکه آنها خیلی وقت است که در کمین نشسته اند.
چند متر آنورتر وارثینِ کشاورزانِ نسلهای قبل به امید ترقی و قطعه بندی زمین به سراغ زمینِ سالها خوابیده میآیند. شنیده اند که اگر برای چند سال زمین شخم نخورد قانون به نفع آنها رای نمیدهد. پس آنها نیز تراکتورها را به جان زمین می اندازند اما نه برای کشاورزی بلکه برای تسخیر زمین.
***
شهروند ما هوس پیاده روی طبیعت را کرده است. از پنجره به آرببا مینگرد. خود را آماده کرده، راه میافتد. اینبار بخاطرِ زمینِ زخمخورده و ولع بجامانده از انسانها، دیر متوجه جنگلِ ترسیده از انسان میشود. سعی میکند زودتر خود را در آغوش جنگل و طبیعت فرو ببرد. اما بیهوده است. همه جا مملو از صدای ماشین و تسخیر است. از پرندگان خبری نیست. باد شتابان میگذرد. اشک در چشمانش حلقه میزند. فکر میکند. دیگر رهایی امکان پذیر نیست. خاطره هایش را به دست باد میسپرد. او یکبار دیگر تسخیر شده است.
فرهاد نعمت پور
1393/09/01
رقابت شهرداری و وارثین برای تصاحب جنازه مرتع و جنگل
دره بین آرببا و جنیره (تخت مامه رشان)